زیاد شنیدهایم از ناجوانمردیهای اهل زمان که چهها نکردند با مردی که ناشناس گره از کار مردمانی باز میکرد که در عیان نال و نفرینش میکردند و در غم از دست دادن همسرش هلهله کردند.
زیاد شنیدهایم از غم مردی که مردمان شهرش زیر کفشهایشان نامش را مینوشتند و مسبب تمام بلایای نازل شده بر زندگی شأن را کسی جز مرد ناشناس نمیدانستند.
همه میدانیم تا در محراب ضربت نخورد، کسی نمیدانست او نماز میخواند.
چه کردند با متولد شده در کعبه و خفته در محراب، نمیدانیم.
اما این را خوب میدانیم که چاه و ظلمات شب هر چه هست را میداند.
دردی که فقط چاه می داند و بس …
منتشر شده در دلنوشتهها
اولین باشید که نظر می دهید