تابهحال به این موضوع فکر کردهاید که اگر تمام دنیا برای شما بود چه میکردید؟ یا اگر تنهای تنها در این جهان بزرگ زندگی میکردید چه برنامهای برای خود داشتید؟ شاید پاسخ به سؤال اول آسان است و زیاد احتیاج به فکر کردن نداشته باشد. شما در آن دنیا قدرت مطلق خواهید بود و همه چیز از آن شماست و احتیاج به هیچچیز نخواهید داشت. اما وقتی چشمهایمان را ببندیم و فقط ۳ دقیقه به آن فکر کنیم سریع متوجه میشویم که بعد از مدتی دنیا برایمان تکراری میشود و خیلی زود همه چیز برایمان بیاهمیت میشود. وقتی صاحب همه چیز باشید دیگر تلاش کردن برای دستیابی به خواسته معنا نمیدهد، آرزو داشتن و امید به آینده از بین خواهد رفت و دیگر شما به هیچ پدیده ای احساسی نخواهید داشت. شاید افراط در طمع داشتن خوب نیست و به فرد آسیب میزند ولی وقتی به همین طمع کمی فکر میکنیم متوجه میشویم که داشتن این حس چه جذابیت و تلاش مضاعفی را در ما ایجاد میکند. پس ایکاش هیچوقت دعایمان برای همه چیز داشتن مستجاب نشود چون دوران بعد از قبول شدن این دعا میتواند لحظههای داشتن آرزوهای بزرگ را از ما بگیرد و سیر شدن از زندگی را خیلی زود برای ما رقم بزند. اما در خصوص پاسخ سؤال دوم هم خیلیها با خودشان میگویند که چه دوران خوبی میشود، هر کاری بخواهیم میکنیم! ولی فقط یک هفته به جایی بروید که کسی نباشد یا تمام پلهای ارتباطی خود را با آدمهای دوروبرتان قطع کنید و زندگی کنید، به نظرتان باز آرزوی تنها بودن را پس از اتمام آن دوران میکنید؟ تنهایی بهمرور زمان افسردگی و ناامیدی برای شما به ارمغان خواهد آورد بهنحویکه دیگر به هیچچیز احساسی ندارید چون نه دلتان برای کسی تنگ میشود، نه کسی به یاد شما خواهد بود، حتی کسی وجود ندارد که به آن حسادت یا بخواهید با آن رقابت کنید. همین حالا وقتی عزیزترین کس خود را به هر دلیل از دست میدهید تا آخر عمر جای خالی او را در زندگی احساس میکنید، گر چه شاید تصویری از او دیگر در ذهن نداشته باشید. پس یادمان باشد قدر این ارتباطها و زندگی عاشقانه با یکدیگر را بدانیم و برای با هم بودن ارزش قائل باشیم.
تا دیر نشده، قدر هم را بدانیم
منتشر شده در دلنوشتهها
اولین باشید که نظر می دهید